گاهی مثل الان مینویسی که بتونی حجم اشکهای که از چشمت سرازیر کنترل کنی،بنویسی تا مغزت به دستتات دستور بده ،نه به چشم هات برای گریه... گاهی مثل الان دوست داری سر خدا هم داد بزنی که مگه من ازت چی خواستم...و بعد او هم اروم بغلت کنه و بگه تو چیز بزرکی نخواستی... گاهی مثل الان دوست داری بدون هیچ دلیل دنیا به اخر برسه... همه چیز رها کنی و بشینی به اخر رسیدن دنیا تماشا کنی... الان ، فقط لحظه ای اگر تصمیم یگیری رها کنی همه چیز رها میکنی ، دیگه نگران روزمرگی،اجاره خونه ، کار و عشق نداشته نیستی... اگر رها کنی همه چیز رها میکنی بدون در نظر گرفتن چیزی....
اوه مای گاد منم اذری هستم...اذریا اروزیی ندارن چون خودشون اززوی همه هستن:/